دربارهٔ انتخابات فدرال کانادا در سال ۲۰۱۹
امیر باجهکیان۱ – ونکوور
کارزار انتخابات سراسری ۲۰۱۹ در حالی به پایان رسید که یکی از نزدیکترین نتایج در تاریخ کانادا را در پی داشت. در پی این انتخاب حزب محافظهکار با وجود رأی بیشتر و افزودن ۲۱ کرسی از پیروزی باز ماند، و حزب حاکم لیبرال با وجود از دست دادن اکثریت پارلمانی خود توانست در حکومت باقی بماند. نیودموکراتها نیز با وجود از دست دادن ۲۰ کرسی شب بدی نداشتند (در این مورد بیشتر توضیح خواهم داد) و حزب سبز نخستین کرسی خود را در خارج از بیسی بدست آورد. شگفتی دیگر انتخابات بازگشت بلاک کبکوا (حزب جداییطلب کبک) پس از هشت سال بود. و در نهایت یکی از حوزههایی که بیشترین توجه را به خود جلب کرده بود ونکوور – گرانویل بود، که دادستان کل سابق و نامزد مستقل جدید که از عوامل افول دولت ترودو بود، توانست در آن به پیروزی قاطع برسد و به حضور خود در اتاوا ادامه دهد.
شاید یک هفته پس از انتخابات۲ برای تحلیل آن زود باشد. اما بهنظر میرسد که با کشوری روبهرو هستیم که مردم در هرگوشه از آن اولویتهای گوناگون دارند. از یک سو حس ملیگرایی مردم کبک است که با انتخاب جداییطلبان به کانادای انگلیسیزبان این پیام را میفرستند که در ارزشها و لاییسیتهٔ ما دخالت نکنید و ما حق داریم که قوانین خود را (بخوانید لایحهٔ ۲۱ در ممنوعیت نمادهای مذهبی در ادارات دولتی) داشته باشیم. در انتاریو به نظر میرسد که عملکرد دولت داگ فورد در استان و ترس از برنده شدن محافظهکاران به کمک لیبرالها آمد و رأی استراتژیک مردم انتاریو بود که ضربهٔ شکستها در کبک را قدری خنثی نمود. استانهای ساسکاچوان و آلبرتا (بهاستثنای یک حوزه) یکدست آبی شدند و برتری شرق کانادا را رد کردند. و در نهایت بریتیش کلمبیا بود که صحنهٔ نزدیکترین رقابت انتخاباتی سهطرفه و گاه چهارطرفه بود: نواحی مرکزی استان که تقریباً یکدست به دست محافظهکاران افتادند. مناطق ساحلی به نیودموکراتها اقبال داشتند. در جزیرهٔ ونکوور لیبرالها تقریباً محو بودند و جدال میان نیودموکراتها و حزب سبز بسیار نزدیک بود. هر چند گاهی به نظر میآمد آرای شکسته میان این دو حزب، گشایشی برای محافظهکاران پدید آورده است، که در پایان نهایتاً اولویت مسائل زیستمحیطی و بحران تغییرات اقلیمی بود که جزیره را میان اندیپی و سبزها قسمت کرد.
ونکوور بزرگ شاید یکی از متنوعترین گرایشهای سیاسی را در میان همهٔ مناطق شهری کانادا دارد و در این انتخابات به نظر میرسد با فروکش کردن موج سرخ ترودو، خطکشیهای سیاسی نواحی مختلف بیش از پیش به گذشتهٔ خود بازگشته باشند: قوت محافظهکاران در نواحی حاشیهای، حفظ مناطق شهری و نیمهشهری لیبرال (مانند نورث شور، شهر سوری، و کوکئیتلام) و چیرگی سنتی نیودموکراتها در شرق ونکوور، جنوب برنابی و نیو وستمینستر.
اما برای درک آنچه شد، بد نیست قدری به عقب برویم و نگاهی بیاندازیم به این که یک کارزار انتخاباتی در کانادا چه روندی دارد.
آنچه همهٔ ما در رسانهها میبینیم، هرچند نمایانگر رویکرد کلی احزاب در یک انتخابات است، اما به تنهایی نمیتواند باعث «پیروزی» یک حزب در انتخابات باشد.
انتخابات سراسری در کانادا حداکثر هر چهار سال یک بار برای گزینش نمایندگان ۳۳۸ حوزهٔ انتخاباتی در سراسر کشور برگزار میشود. بیشتر حوزههای انتخاباتی حدود ۱۰۰ هزار نفر جمعیت دارند و هر شخص تنها میتواند نمایندهٔ حوزهٔ محل زندگی خود را از میان نامزدهای احزاب در هر منطقه و نامزدهای مستقل انتخاب کند. شخصی که بیشترین رأی را در میان نامزدها کسب کند بهعنوان نمایندهٔ آن حوزه انتخاب میشود. حوزههای انتخاباتی لزوماً با مرزهای شهرها متناسب نیستند و میتوانند قسمتی از یک شهر را پوشش دهند (مانند ونکوور – کینگزوِی)، شامل یک شهر و قسمتی از شهری دیگر باشند (مثل نیو وستمینستر – برنابی)، یا به بزرگی یک کشور باشند (مانند اسکینا – بالکلی ولی که وسعتی به اندازهٔ کشور نروژ دارد). بهجز این، هر یک از قلمروهای شمالی نیز با وجود جمعیت محدود خود یک نماینده در مجلس کانادا دارند.
در نتیجه در یک انتخابات ما نخستوزیر انتخاب نمیکنیم و نخستوزیر کانادا رهبر حزبی خواهد بود که از سوی فرماندار کل (نمایندهٔ مقام سلطنت) مأمور تشکیل دولت شود. در نخستین گام و برای افتتاح دورهٔ جدید مجلس، دولت تازه یک «سخنرانی ملوکانه» (Speech from the Throne) تنظیم خواهد کرد که توسط فرماندار کل در افتتاح مجلس خوانده میشود و دستور کار دولت برای دورهٔ جدید مجلس را شرح میدهد. در نهایت این نمایندگان هستند که با رأی خود به این سخنرانی در حقیقت رأی اعتماد (یا عدم اعتماد) به دولت میدهند. رأی عدم اعتماد منجر به سقوط دولت خواهد شد و در چنین شرایطی فرماندار کل این اختیار را دارد که از رهبر حزب دوم دعوت کند تا دولت تشکیل دهد و همان روند را تکرار کند یا فرمان انحلال مجلس و برگزاری انتخابات را صادر کند.
کارزار خانه به خانه
شاید برخی از ما تصور کنیم که مانند ایران در یک کارزار انتخاباتی با برگزاری برنامههای بزرگ و پوسترها و تبلیغات در رسانههای اجتماعی است که رأی عمومی را به خود جذب میکنند.
البته هر حزب یا نامزد انتخابات حتماً بیشترین کوشش خود را خواهد کرد تا از این امکانات به بهترین و مؤثرترین شکل استفاده کند و بر تصور عمومی از خود تأثیر مثبت بگذارد. اما در دنیای واقعی داستان پیچیدهتر و پرزحمتتر از این حرفهاست. به ویژه در انتخاباتی که نتایج اینقدر نزدیک است.
هر حوزهٔ انتخاباتی به بخشهای مختلف تقسیم میشود که به آنها Poll میگویند. هر بخش شمارهٔ خود را دارد (مثلاً Poll 010) و شامل یک یا چند محله میشود. در اعلام نهایی نتایج انتخابات در هر حوزه نتایج رأیگیری در هر Poll نیز منتشر خواهد شد.
یک کارزار انتخاباتی محلی بر جذب یک به یک آرا در هر ناحیه تکیه دارد. هر حزب یا نامزد انتخاباتی فهرست رأیدهندگان ثبتنام شده در حوزهٔ خود را از آژانس انتخابات کانادا (Elections Canada) دریافت میکند. احزاب سیاسی و نامزدها بهصورت مداوم این اطلاعات را به روز میکنند. احزاب همچنین حساب و کتاب نواحی مختلف را نیز نگه میدارند و میدانند در کدام نواحی از هر حوزه معمولاً قویتراند و در کدام نواحی ضعیفتر.
برنامهٔ اصلی یک کارزار انتخاباتی محلی این است که یک به یک حمایت مردم را جلب کند، آماری دقیق از حامیان خود داشته باشد، و در روز انتخابات همهٔ تلاش خود را بکند تا آنها رأی خود را به صندوق بیاندازند. جذب حمایت و شناسایی رأیدهندگان به هر حزب به وسیلهٔ داوطلبانی است که به خانهٔ رأیدهندگان میروند یا به آنها تلفن میزنند.
به همین رو کارزارهای انتخاباتی وابستگی بسیار به داوطلبانی دارند که یک به یک رأیدهندگان را شناسایی کنند و زمان و محل رأیگیری را به هواداران یادآوری کنند.
آنچه میتواند تا حدود زیادی به کارزارهای انتخاباتی کمک کند آگاهی از سوابق رأیدهندگان در هر حوزه است. طبیعتاً هر چه یک نماینده یا حزب در یک حوزهٔ انتخاباتی سابقهٔ طولانیتری داشته باشد، فهرست دقیقتری از رأیدهندگان همسو، و لیست بزرگتری از حامیان مالی و داوطلبان خواهد داشت.
در آخرین تحلیل از نظرسنجیهای پیش از انتخابات در شب ۲۰ اکتبر، نیک نانوس، مدیر موسسهٔ سنجش افکار نانوس گفت که با نزدیکی احزاب در نظرسنجیها و تلاطم آنها، «آنچه میتواند تعیین کنندهٔ نتایج انتخابات باشد «کارزار زمینی» (Ground Game) احزاب در حوزههای مختلف و جنگ بلوک به بلوک و خانه به خانه است.» به این صورت که حزبی میتواند در هر یک حوزه برتری داشته باشد که در بسیج تکتک حامیان خود در انتخابات قویتر باشد.
و اما پورتمودی – کوکئیتلام …
به جرئت میتوان گفت که یکی از حساسترین و نزدیکترین رقابتها در حوزهٔ پورتمودی – کوکئیتلام در جریان بود. این حوزه که شامل نواحی مختلفی با سطوح مالی و ترکیب جمعیتی گوناگون است. از نواحی متمولتر در آنمور و بلکارا، تا مناطق اجارهنشین در کوکئیتلام. از سفیدپوستان، تا مهاجران کرهای، چینی، و ایرانیتبار همه و همه در این حوزه حضور دارند.
این حوزه با حدود فعلی از سال ۲۰۱۵ تشکیل شده. اما نتایج تاریخی آن حکایت از رقابت تنگاتنگ میان محافظهکاران و نیودموکراتها در دو دههٔ گذشته دارد. پیش از انتخابات ۲۰۱۹ فین دانلی نمایندگی این حوزه را به مدت ۱۰ سال بر عهده داشت و در این مدت توانست علاوه بر بانک اطلاعاتی قوی، مجموعهای استوار از داوطلبان و حامیان مالی ایجاد کند، کمکهای مالی قابل توجه برای حزب در این حوزه جمعآوری کند، و علاوه بر اینها گسترهٔ حامیان و هواداران خود را از جمعه سنتی هواداران اندیپی فراتر ببرد. بهعنوان مثال، بهخاطر سوابق فعالیتهای زیست محیطی فین دانلی، بسیاری از فعالان و گروههای زیستمحیطی در ترایسیتیز هم از او پشتیبانی میکردند. از همین رو پیروزی شخصی چون او در انتخابات ۲۰۱۵ با تفاوت ۳٬۰۰۰ رأی با نفر دوم بسیار طبیعی بود.
آغاز کارزار انتخاباتی ۲۰۱۹ در این حوزه در حالی اتفاق افتاد که فین دانلی اعلام کرده بود که قصد شرکت در انتخابات ۲۰۱۹ را ندارد و نیودموکراتها به جای او از بونیتا زاریلو، عضو شورای شهر کوکئیتلام حمایت میکردند. در اردوگاه محافظهکاران نلی شین، نامزد سابق محافظهکاران در انتخابات انتاریو بود که در انتخابات شرکت میکرد و لیبرالها با یک کاندیدای قوی به نام سارا بدیعی در انتخابات حاضر شده بودند.
در مدت انتخابات طبیعی بود که هر کس از نامزد و حزبی حمایت کند که با عقاید و افکار او هماهنگی بیشتری داشته باشد. اینگونه نیست که همتباران و همزبانان ما حتماً بیشترین نزدیکی را با افکار ما دارند، و انکار این تفاوتها به نام «همبستگی» و «اتحاد» لزوماً به نفع جامعهٔ ما نیست.
آنچه در زمان انتخابات گفتم و نوشتم این بود که به نظر نمیرسد که نامزد لیبرال برای شکست نامزد محافظهکار بخت چندانی داشته باشد. این امر تنها با تکیه بر برآوردهای آرا نبود و اصل این تحلیل بر اساس سوابق و منابع هر حزب در آن حوزه بود.
نیودموکراتها با یک بانک اطلاعاتی قوی از رأیدهندگان و هواداران بالقوهٔ خود وارد کارزار شدند و کمپین لیبرال بنا بر گفتههای نامزد و داوطلبان آن بانک اطلاعاتی قوی از رأیدهندگان حوزه نداشتند.
نیودموکراتها با صدها داوطلب وارد انتخابات شدند که هرروز به در خانهٔ رأیدهندگان میرفتند یا به آنها تلفن میزدند. حال آن که به گفتهٔ دوستان لیبرال، تعداد داوطلبان کمپین خانم بدیعی حدود ۵۰ نفر بود.
در حدود سالهای ۲۰۱۵ – ۲۰۱۸ نیودموکراتها در حدود ۱۴۰٬۰۰۰ دلار کمک مالی در این حوزه جمعآوری کردند، حال آن که میزان کمکهای مالی جمعآوری شده توسط لیبرالها در همین مدت حدود ۵۵٬۰۰۰ دلار بود.
همهٔ اینها به کنار، دیگر از موج سرخ ۲۰۱۵ خبری نبود و بعید به نظر میرسید که نامزد لیبرال بتواند تعداد بیشتری از رأیدهندگان را به خود جلب کند. و نیودموکراتها با وجود از دست دادن نمایندهٔ شناخته شدهٔ خود کسی را بهعنوان نامزد داشتند که یک سال پیش همین کمپین را در شهر کوکئیتلام انجام داده بود و رأیدهندگان این شهر (که دو-سوم جمعیت حوزه را تشکیل میدهند) با او آشنا بودند و سال قبل او را به عنوان عضو شورای شهر برگزیده بودند. در نتیجه با وجود همهٔ دشواریهای حزب نیودموکرات در آغاز مبارزات انتخاباتی، به نظر نمیرسید که این چالشها در حدی باشد که نامزد نیودموکرات را تا مرتبهٔ سوم تنزل دهد.
همچنین روشن بود که بسیاری از رأیدهندگان سنتی محافظهکار نیز پس از شکست سخت حزب دوباره به رأی واقعی خود بازگشته بودند. با توجه به اینکه همیشه رأیدهندگان به محافظهکاران بیشترین تعهد به شرکت در انتخابات را دارند، رقابت سختی در جریان بود و همانطور که پیشتر از نیک نانوس نقل قول کردم، در چنین رقابت نزدیکی، حزبی برنده است که بتواند بلوک به بلوک و خانه به خانه هواداران خود را بسیج کند. و حزب لیبرال به نظر نمیرسید که چنین قدرتی را داشته باشد.
و اما بحث تأثیر رأیدهندگان فارسی زبان، که بنا بر سرشماری ۲۰۱۶، جمعیت آنان در آن حوزه در حدود ۲٬۰۰۰ نفر است: آنچه ممکن است که در نگاه اول به نظر نیاید آن است که همهٔ این ۲٬۰۰۰ نفر لزوماً واجد شرایط رأیدادن نیستند. اگر درصد واجدان شرایط در میان فارسیزبانان مشابه کل جمعیت حوزه (یعنی ۷۴ درصد) باشد، یعنی حدود ۱٬۴۸۰ نفر از فارسیزبانان واجد شرایط رأی دادن هستند. با اختلاف ۱٬۱۶۰ رأی میان نلی شین و سارا بدیعی، بعید است رأی فارسیزبانان بهتنهایی بتواند فاصلهٔ نفر اول و سوم را پر کند. بهخصوص این که نمیتوان فرض را بر این گذاشت که مشارکت فارسیزبانان در این انتخابات در حد صفر بوده باشد. استدلال نیودموکراتها در انتخابات این بود که چنانچه به رأی استراتژیک باور دارید (که میتوان به هر دلیل چنین باوری نداشت) به نظر میرسد رأی استراتژیک «غیرمحافظهکار» در این حوزه بهتر است به بونیتا زاریلو باشد. و نهایتاً اختلاف ۱۵۳ رأی میان نلی شین و بونیتا زاریلو و اینکه سارا بدیعی بیش از ۱٬۰۰۰ رأی کمتر از نامزد نیودموکرات دریافت کرده بود نشان داد که این برآورد به واقعیت نزدیک بوده است.
تکیه بر درصد آرا در چنین رقابتهایی بسیار گمراهکننده است. چرا که با توجه به توضیحاتی که در مورد رأیگیری و کمپین انتخاباتی در هر حوزه داده شد، جذب هزار رأی بیشتر برای یک نامزد کاری بسیار پرزحمت است و بدون داوطلب بیشتر، منابع مالی گستردهتر و اطلاعات دقیقتر بسیار سخت خواهد بود.
اما هر نامزدی میتواند با تکیه بر شبکهٔ اجتماعی شخصی خود، گسترهٔ منابع تبلیغاتی را از حزب فراتر ببرد. هرچند تعداد رأیدهندگان فارسیزبان احتمالاً برای پیروزی خانم بدیعی کافی نبود. اما ایشان حتماً میتوانست با حمایت مالی بیشتر فارسیزبانان و جذب بهینهٔ داوطلبان ایرانی و افغان توان خود را باز هم بالاتر ببرد.
در روز انتخابات من و هشت داوطلب ایرانی از ساعت ۷ صبح تا ۷ شب مشغول رفتن به در خانهٔ رأیدهندگان بودیم و فرصت سرخاراندان نداشتیم. در همین حال بسیاری از دوستان تصور میکردند با تبلیغات فیسبوکی میتوانند رأی حامیان حزب لیبرال را به صندوقها برسانند.
امیدوارم این انتخابات بهانهای باشد برای آن که فعالیت سیاسی ما به انتخابات محدود نباشد و به صورت فعال وارد احزاب سیاسی همسو با تفکر خود بشویم. چرا که پیروزی در انتخابات و افزایش تأثیرگذاری جامعهٔ فارسیزبان تنها با چندهفته کارزار انتخاباتی مقدور نیست.
۱عضو شورای مشورتی چندفرهنگی استان بریتیش کلمبیا
۲این مطلب در شمارهٔ ۹۳ رسانهٔ همیاری مورخ ۱ نوامبر ۲۰۱۹ منتشر شده است.